BANE CAFÉ

MUsic LYrics & MEmories

BANE CAFÉ

MUsic LYrics & MEmories

Drink a cup of BANE and then come in

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۰ خرداد ۹۹ , ۰۳:۲۷
    آثار
  • ۱۰ خرداد ۹۹ , ۰۳:۲۱
    سبز
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۹ , ۰۵:۱۶
    ولی...
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۹ , ۰۵:۱۱
    پاسخ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۹/۰۱/۳۱
    F**k
  • ۹۹/۰۲/۰۶
    HBD
آخرین نظرات
  • ۱۶ شهریور ۹۹، ۱۸:۲۳ - پرنسس
    چرا؟!:(
  • ۲۰ مرداد ۹۹، ۱۸:۳۱ - پرنسس
    :/
  • ۲۸ تیر ۹۹، ۱۸:۴۶ - پرنسس
    😢😓
پیوندها

صدای شب-1

یه صندلی راحت میذارم کنار پنجره و شالمو دورم می پیچم
یه نخ سیگار از پاکت درمیارم و میذارم بین لبام
خیره به آسمون روشن و رنگارنگ فندکمو روشن میکنم و جلوی سیگارم میگیرم
بعد چند لحظه دود سیگارمو با مکث میدم بیرون ضبط صدای گوشیمو روشن میکنم
- امشب می خوام براتون قصه بگم
یه افسانه ی کوچولو موچولو...
نفس کوتاه و عمیقی میکشم خیره به آتیش سیگار زمزمه میکنم
-نمیدونم از کجاش شروع کنم...شاید اولش؟...
با متمرکز شدن فکرم زهرخند غمگینی رو لبام می شینه
-یه دختر تنها بود...یه گوشه ی این دنیا...میدونین...اون دختر نه مهربون بود نه دوست داشتنی نه خوش اخلاق نه زیبا...برای همینم همیشه تنها بود...شایدم برعکس بود...کسی نخواست مهربونی و جذابیت و اخلاق و زیباییشو ببینه پس اونا رو از گنجه ی خاطراتش بیرون نکشید...
صدام می لرزه و شالمو محکم تر می پیچم
نفس عمیقی میکشم
بعد چند ثانیه مکث ادامه میدم
-اون دختر آرزوهای زیادی داشت...آرزوهای رنگی...تاریک...مختلف بودن اما تقلبی...هیچ کدوم حتی به قلب دختر نزدیک نبودن...
چشمامو به هم فشار میدم تا قطره اشک داغمو بیرون بکشم
با نگاه سنگی و قلب پر از درد زمزمه میکنم
-اون حتی جرات نداشت که آرزو کنه...آرزو کنه و همین یه ذره آرامش الکیشم از دست بره...اون می ترسید واقعا می ترسید...
متوجه ریتم تند کلماتم میشم
لبخند کوتاهی به تصویر لبام توی شیشه می زنم
-امشب خیلی تاریکه نه؟...
ته سیگارمو که بازم هیچی ازش تو ریه هام نرفته کنار پنجره خاموش میکنم
-بقیش باشه برای بعد...
ضبط صدا رو متوقف میکنم و آروم تو تختم می خزم
  • ببر تاریک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی