بالون
- يكشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۴:۵۵ ب.ظ
مدت زیادی لای پر قو بزرگم کردی...
حالا تازه دارم طعم نبودتو می چشم...
نمیدونم چرا ساکتم...
کسی که روزی چندبار زخم میخوره و بقیه ی روزم با دردش دست و پنجه نرم میکنه...
نباید مثلا بگه آخ؟
چرا هیچی نمیگم؟چرا انقد آرومم؟
نه...ازین آرامش راضیم...
فقط یه ترس گوشه ی دلمه...یه ترس که توی سکوت محض بدون هیچ جنبشی مثل یه عنکبوت کوچولو چسبیده به دیوار...
آینده بدتر خواهد بود...جوری که اثر این بی حسی از بین میره و اون وقت...جیغام گوش فلکو کر می کنن...
مثل وقتیه که با یه بالون که نقص فنی داره هی اوج میگیری...
حالا تازه دارم طعم نبودتو می چشم...
نمیدونم چرا ساکتم...
کسی که روزی چندبار زخم میخوره و بقیه ی روزم با دردش دست و پنجه نرم میکنه...
نباید مثلا بگه آخ؟
چرا هیچی نمیگم؟چرا انقد آرومم؟
نه...ازین آرامش راضیم...
فقط یه ترس گوشه ی دلمه...یه ترس که توی سکوت محض بدون هیچ جنبشی مثل یه عنکبوت کوچولو چسبیده به دیوار...
آینده بدتر خواهد بود...جوری که اثر این بی حسی از بین میره و اون وقت...جیغام گوش فلکو کر می کنن...
مثل وقتیه که با یه بالون که نقص فنی داره هی اوج میگیری...
- ۹۹/۰۴/۰۱