BANE CAFÉ

MUsic LYrics & MEmories

BANE CAFÉ

MUsic LYrics & MEmories

Drink a cup of BANE and then come in

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۰ خرداد ۹۹ , ۰۳:۲۷
    آثار
  • ۱۰ خرداد ۹۹ , ۰۳:۲۱
    سبز
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۹ , ۰۵:۱۶
    ولی...
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۹ , ۰۵:۱۱
    پاسخ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۹/۰۱/۳۱
    F**k
  • ۹۹/۰۲/۰۶
    HBD
آخرین نظرات
  • ۱۶ شهریور ۹۹، ۱۸:۲۳ - پرنسس
    چرا؟!:(
  • ۲۰ مرداد ۹۹، ۱۸:۳۱ - پرنسس
    :/
  • ۲۸ تیر ۹۹، ۱۸:۴۶ - پرنسس
    😢😓
پیوندها

لگو بازی

شده ندونی چته؟
من نمیدونم چمه...
مثل یه بچه ی مهد کودکی شدم که دونه دونه لگوها رو از قلعه ای که ساخته جدا میکنه و پرت میکنه کنار ولی بازم یه چشمش بهشونه...حتی گریه هم نمیکنه فقط اخم کرده
کی میدونه این بچه چی میخواد؟
شاید همه رو جدا میکنه تا دستش به یه لگو که دوست نداره برسه...
یا شاید چون قلعه ای که ساخته زشت شده خرابش میکنه؟
نمیدونه...منم نمیدونم...نمیدونم تا کجا میخوام به خراب کردن ادامه بدم...دوتا از لگوهای مهممو پرت کردم کنار...دارم با قلعه ی زندگیم چیکار میکنم؟چرا مهره های فاسدی که دوست ندارمو میذارم وسطش؟میخوام مثل یه بمب منفجر شن و زودتر کار قلعه رو تموم کنن؟اگه...نفس خودمم قطع شه چی؟اگه مهره های مهمم دیگه برنگردن...
هرا...حداقل بگو چیکار میکنی...این تویی نه؟یا شاید خودمم...پس چرا نمیدونم چمه...شایدم میدونم و نمیخوام قبول کنم...
ولی یه چیزیو میدونم...یه جمله ی کلیشه ای که الان کامل حالمو میرسونه:
توی دنیام حقیقتی وجود نداره...
کی میدونه چی درسته و چی غلط؟
هرکی که مردم قبولش کنن،همون خدا میشه

:))ملیکا...میخونی یا بازم حوصله نداری؟
احتمالا حوصله نداری بیای...
دوستت دارم...
و متاسفم برای کل چیزایی که ازت پنهون کردم و برنامه ایم ندارم که بگم...
یه تیکه از قلبم دست یکی جز تو بود که...خفش کرد...سیاه شد و مرد...و دیگه هم نمیشه کاریش کرد...و من...برای همه ی گناهام خجالت زده ام...کی میدونه...شاید از خجالتمه که لج کردم...
  • ببر تاریک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی